قبایل آنسوی دیورند آماج دسایس و بستر رقابت قدرت های استعماری قسمت سوم
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

امریکا از سه دهه بویژه از ده سال بدین سو هر آنچه در توان داشته ، تلاش کرده است تا دو طرف دیورند را به بسترخطرناکترین توطیه ها برای بقای نیرو های خود در افغانستان و منطقه مبدل نماید . فقر فرهنگی و فقر اقتصادی پدیدههای ویرانگری اند که نیرو های استخباراتی از آنها به مثابۀ ابزار های خوب برای اسارت اقوام وملیت ها استفاده کرده می توانند .  فقر فرهنگی در دیورند از چندین دهه بدین سو ریشه در سیاست های استعماری دارد که از زمان انگلیس ها در قرن نوزدهم آغاز شد و در زمان حاکمان پنجابی در پاکستان تداوم یافت و جنگ نوین امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم به آن دامن زد . امروز چنان آتش در آن زبانه میکشد و فقر و بیداد در آن حاکم است که آتش آن قلب هر افغان را میسوزاند . این نشان میدهد که پشتونها در یک توطیۀ خطرناکی  زیر پوشش یک برنامه بصورت هدفمندانه به سوی تشدد و افراطیت کشانده می شوند که در راس این توطیه چینی ها  امریکا قرار دارد . تمامی این جفا  ها در حق یک ملت تنها بخاطر بلند پروازی های امریکا است که سرنوشت یک ملت را قربانی اهداف غیر انسان خود نموده است . برای برآورده شدن آن از هیچ نوع جنایتی خود داری نمیکند . کشتار های گروهی افغان ها در آنسوی دیورند و در جنوب و شرق افغانستان نمونۀ آشکار این جنایت های آفتابی است  . امریکایی ها  نه تنها از جنایت خود احساس خجلت نکرده و از آن شرم ندارد . با پر رویی تمام به بهای توهین درحق یک ملت و به  استهزا  گرفتن خون افغان ها با گفتن دروغ های شاخداری به روی آن پرده میکشند . چنانکه پترائوس گفت که افغان ها اولاد های خود را برای انتباۀ نیرو های خارجی کشته اند . از این اتهام جنایت بار انسان چه که زره زرۀ هستی بر خود احساس شرم می کند و اما امریکایی ها نه تنها نمی شرمند ؛ بلکه با اظهارات غیر مسؤولانه به آن مباهات هم میکنند .

امریکایی ها میدانند که ساختار قبیله یی در افغانستان بویژه در دو طرف دیورند خیلی ها پیچیده بوده و این پیچیده گی همراه با ساختار اراضی دشوار بر اهمیت جیو استراتیژیک آن افزوده و در نتیجه ژیوپولیتیک افغانستان را آسیب پذیر گردانیده است . قدرت های استعماری در طول تاریخ چشم به این منطقۀ مهم دوخته و از آن به مثابۀ سکور پرش نه تنها برای اشغال افغانستان ؛ بلکه برای اشغال کشور های آسیای میانه نیز بهره برده اند .  از همین رو این منطقه در طول تاریخ مرکز توطیه های استعماری بوده  و امروز هم مردمان آن در آتش دسایس امریکا و بریتانیا می سوزند . اآسیب پذیری های استراتیژیک پای آزمندان را در هر برهه یی ازتاریخ به منطقه کشانده است .  طرح عمق استراتیژیک حمید گل هم ریشه در این آسیب پذیری ها دارد که از سه دهه بدین سو افغانستان را به خون و آتش کشانده است .

ساختار های پیچیدۀ قبیله یی به دلیل حاکمیت های قبیله یی و محلی نه تنها بستر فعالیت های دلگرم کنندۀ استخباراتی را در منطقه  فراهم کرده ؛ بلکه قدرت های قبیله یی انعطاف پذیر به مثابۀ نیرو های موازی در کنار دولت های افغانستان و پاکستان  درد سر جانکاۀ را برای مردمان دو طرف دیورند نیز آماده کرده اند . فقر فرهنگی  و تنگدستی ها در لایه های اقتصادی قبیله یی  چنان مردم این منطقه را دست و پاگیر گردانیده است که هر روز ده ها جوان مظلوم این منطقه به کام توطیه های خطرناک انسان دشمنانه فرو میروند . بی رابطه نخواهد بود تا اعترافات یک جوان انتحاری را نقل کنم که او گفت ،  طالبان برایش وعده داده بودند که در صورت اجرای عملیات انتحاری صد هزار افغانی برای فامیلش خواهند سپرد و اما او زمانیکه با فامیل خود تماس میگیرد . فامیلش برای او میگویند که تا کنون پول را بدست نیاورده اند . بعد از آن جوان انتحاری خود را به دولت تسلیم میکند .

گلیم توطیه های امریکایی و انگلیسی تا زمانی در منطقه هموار خواهد بود که فقر فرهنگی و  اقتصادی در منطقه حاکم باشد . از همین رو است که قدرت های شیطانی از قرن نوزدهم بدین سو هر چه در توان داشته اند ، برای به نا آگاهی کشاندن مردمان آن به کار برده اند . نبود مدارس وموسسات تولیدی و صنعتی در در طرف دیورند بخشی از توطیه های انگلیسی است که امروز چرخ سیاست های انگلیسی را پاکستان به چرخ می آورد . امروز فاجعۀ جان سوز فرهنگی قدرتهای بزرگ در تبانی با پاکستان در دو طرف دیورند گواۀ آشکاری بر توطیه های خصمانۀ آنها در منطقه است . صد ها مکتب در دو طرف دیورند مسدوت بوده و هزاران کودک و جوان دو طرف خط دیورند از نعمت آگاهی محروم ساخته شده اند . این برنامۀ حساب شده برای رشد افراطیت و خشونت پروری در منطقۀ پشتون ها است ؛ زیرا در بستر فقر فرهنگی و نا آگاهی های سیاسی و اجتماعی است که افکار ضد ارزش های انسانی پرورش می یابند و حتا ابعاد ارزشی دین را به تحریف کشیده و با غلبۀ سنت ها بر دین ، ارزش های دینی که باید بالنده شوند ، از پویایی باز میمانند .  در چنین بستری است که زمینه برای توطیه های ضد ملی و ضد دینی زیر پوشش دین و ملیت مطرح میگردد و هزاران جوان که باید به مدارس و مکاتب برای آموزش های جدید بروند ، به عکس برای عملیات انتحاری بسیج میگردند و در کام دسایس استخبارات جهانی بویژه امریکا و انگلیس فرو می غلتند .

انگلیس ها که اکنون هم رویا های خود در قرن 19 را در افغانستان فراموش نکرده و برای تحقق هر دو طرح خود کار هایی را بصورت منظم انجام داده و هنوز هم در صدد انجام آن هستند  . تقویۀ والی ها و دامن زدن تشنجات در شمال افغانستان و در آنسو زد وبند با طالبان همه نشاندهندۀ تلاش های انگلیس ها است که در واقع امریکایی ها را در افغانستان به دنبال خود بکشانند .  انگلیس  و امریکا با رویکرد های دوگانه اهداف خود را در افغانستان دنبال کرده و هر کدام برای نیل به هدف به مانور های مختلف می پردازند . هر دو کشور برای رسیدن به اهداف خود بیشتر از مجرا های استخباراتی وارد میشوند ؛ اما از این که استخبارات انگلیس در میان استخبارات امریکا دست بالاتری دارد . از این رو از توانایی های بیشتری برای  افسار بستن نظامیان پاکستانی را دارند . این دست بالای استخبارات بریتانیا سبب یک سلسله کشیده گی ها میان استخبارات امریکا و پاکستان میگردد . چنانکه سر نخ تشنج کنونی استخباراتی تا سرحد اصطکاک سیاسی میان امریکا و پاکستان را می توان در آن جویا گردید .

امریکایی ها در بدبختی های کنونی مردم منطقه مسؤولیت سنگین تری دارند ؛ زیرا هجوم آنان به افغانستان در موجی از دسایس استخباراتی خود زمینه ساز افراطگرایی در منطقه است که گویا "خود کوزه وخود کوزه گر و خود گل کوزه اند " . حضور نیرو های امریکایی در افغانستان بهانه یی برای گروههای افراطی گردیده و حتا داعیۀ آنان را مشروعیت بخشیده است . این در حالی است که کاخ سفید میداند ، راۀ صلح در افغانستان از دیورند میگذرد که یک سرنخ آن در اسلام اباد است . بعد از ده سال تجاوز امریکا در افغانستان اوضاع در دو طرف دیورند چنان متشنج گردیده است که سال های زیادی نیاز است تا بعد از خروج نیرو های خارجی بتوان تشنج در منطقه را مهار نمود .  از این هم بد تر امریکایی ها با فعالیت های خصمانۀ استخباراتی چنان منطقه را آلوده کرده اند که گویا حضور نیرو های  امریکایی در افغانستان به مثابۀ  امری حیاتی برای امنیت کشور های منطقه تلقی گردد که گویا هر گاه می خواهند از تروریزم در امان باشند ، ناگزیر اند حضور نیرو های امریکای در چوکات پایگاههای نظامی به استقبال بگیرند .

این در حالی است که عامل اصلی تشنج در منطقه که بهانه یی برای حضور نیرو های امریکایی درمنطقه شده ریشه در تشنج میان افغانستان و پاکستان بر سر پشتونستان دارد که در آنسوی دیورند قرار دارند  ؛ اما منطقی خواهد بود ، اگر زعمای سیاسی افغانستان و پاکستان با یک تصمیم متهورانه به دور از خواست های بلند پروزانه به حل واقعی موصوع پشتونستان مطابق  به آرزوی مردم پشتونستان همت بگمارند . شاید در عصری که کشور های بزرگ می توانند ، در دایرۀ اتحادیه های بزرگی مانند اتحادیۀ اروپا و غیره به حیات سیاسی مستقل خود ادامه میدهند ؛ پس چه دشواری  یی وجود دارد که افغانستان و پاکستان نمی توانند ، به حل مسآلۀ پشتونستان نایل آیند ؛ پس بر زعمای سیاسی افغانستان و پاکستان است که به دور از دخال قدرت های بزرگ مانند انگلیس و امریکا به حل عادلانۀ پشتونستان در جهت منافع ملی خود و منافع مردم پشتونستان عمل نمایند . در این صورت نه تنها هر گونه بهانه یی برای حضور نیرو های خارجی در افغانستان باقی نمیماند ، جنگ پایان یافته و کار طالبان را نظامیان پاکستان به زودی یکسره خواهند کرد که در چنین حالی بخشی مهمی از نگرانی های کشور پاکستان نسبت به افغانستان پایان یافته و نه تنها لزومی برای حضور نیرو های خارجی  چه که نیاز تاسیس پایگاۀ نظامی در افغانستان نیز بصورت قطع منتفی میگردد .

این رویکرد امریکا با استراتیژی انگلیس در منطقه متفاوت بوده که به نحوی رقابت های مرموز و پنهان امریکا و انگلیس در جنگ افغانستان را بر انگیخته است .  گفته می توان که در جنگ امریکا در افغانستان  رقابت های مرموز و پوشیدۀ انگلیس با این کشور قابل درک بوده و هر دو کشور زنجیرۀ این حنگ شیطانی را در موجی از توطیه ها در هالۀ یی از شک و تردید ها به پیش می کشند ؛ گرچه آسیب ها وخسارات جنگ دوم جهانی پیکرۀ امپراتوری انگلیس را شکستاند و بر سیطرۀ مستقیم چندین سدۀ او بر نیم قاره پایان داد . پایان این سیطره پای امریکا را به منطقه کشاند ؛ اما انگلیس ها هیچگاهی بی تفاوتی اختیار نکرده و پس از آن هم به نحوی برای بقای منافع حود در منطقه به همراه با تلاش های استخباراتی به رقابت های اقتصادی خود با امریکا ادامه دادند .

گفتنی است که در جنگ دوم جهانی که کشور های  انگلیس ، فرانسه و آلمان  خسارات هنگفت اقتصادی را متحمل شدند .  این جنگ انگلیس را بیشتر ضربه زد .  بعد از جنگ تمام مستعمرات خود را از دست داد . از زیر حون و خاکستر این جنگ دو قدرت نیرومند امریکا و شوروی سر بر افراشتند . امریکا بعد  از جنگ دوم زعامت بلاک غرب را به عهده گرفت و بحیث وارث انگلیس به نحوی بر تمامی مستعمرات قبلی انگلیس که بسیاری ها بعد از جنگ آزاد شدند ، نفوذ سیاسی پیدا کرد . سیطرۀ اقتصادی امریکا در منطقۀ شرق میان و آسیای جنوبی رو به گسترش رفت  . انگلیس بعد از آنکه قدرت رقابت آشکار با امریکا را از دست داد ، به نحوی به اطراف خود قشر تازه یی بوجود آورد و کوشش کرد تا به نحوی دست کمی از سود جویی های استعماری  خود در کنار امریکا نایل آید . انگلیس توانست در کنار سهم 28 در صدی امریکا سهم 12 در صدی از کل سهم 80 در صدی کمپنی شش خواهران را برای خود اختصاص بدهد .

به همین گونه در سرمایه گذاری های خارجی پاکستان در کنار سهم 24.7 امریکا سهم 23.4 در صد را برای خود نگاه نماید  . امریکا در سال 2009 به بهانۀ تهدید ایران به ارزش 70 ملیارد اسلحه ومهمات را برای کشور های عربستان سعودی ، کویت ، قطر و امارات به فروش رساند  .  انگلیس با استفاده از هراس افگنی های نظامی امریکا به ارزش 20 ملیارد دالر اسلحه ومهمات را برای کشور های یاد شده بفروشد . هم چنین انگلیس در سال گذشته توانست تا به ارزش 20 ملیارد دالر اسلحه و مهمات را برای اسراییل  به فروش رسانده  و در کنار فروش طیارههای ضد رادار (آیواکس) از سوی امریکا برای اسراییل به ارزش 45 ملیارد دالر جایگاۀ تجارتی خود را در منطقه به گونۀ رقابت مخفی با امریکا حفظ نماید .

. در جنگ های بزرگ امریکا ،  انگلیس در کنار این کشور قرار گرفته است تا از یک سو از رقابت جهانی عقب نماند و از سویی هم منافعش در منطقه حفظ گردد . چنانکه در جنگ "توفان صحرا" برای آزاد سازی کویت سایر کشور های اروپایی از همکاری با امریکا خود داری کردند ؛  اما انگلیس 30 هزار نیروی نظامی خویش را در کنار 400 هزار نیروی امریکایی به عراق اعزام نمود . به همین گونه انگلیس در جنگ امریکا بر ضد مردم عراق 7000 هزار نبروی خود را برای تامین امنیت شهر بندری بصره فرستاد تا در کنار 152 هزار نیروی امریکا چرخ جنگ را در عراق به پیش ببرند ؛ اما زمانیکه "پل رومر" حاکم امریکایی عراق سهم لازمی از نفت 15 ملیارد تنی عراق برای انگلیس ها نداد . نیرو های انگلیس پیش از وقت تعیین شده عراق را ترک کردند .

انگلیس ها  در زمان تهاجم امریکا به افغانستان جانب احتیاط را اختیار نمودند ؛ زیرا انگلیس ها برای کار با گروههای دینی تجارب طولانی تری نسبت به امریکایی ها داشته و این تجارب  را از زمان اشغال نیم فاره بوسیلۀ نیرو های خود فراگرفته اند . از این رو کوشش کردند خود را  پیش قافلۀ جنگ قرار نداده تا باشد که میانۀ آنان به کلی با طالبان بهم نخورد ؛ زیرا انگلیس ها خویش را به گونۀ در تشکیل طالبان دخیل می شمردند .  از همین رو انگلیس در ابتدا به نحوی نظاره گر اوضاع افغانستان ماند که چه خواهد شد . زمانیکه "گری " ، " هنگ" و " گریک " دو عضو برجستۀ استخبارات مرکزی امریکا وارد پنجشیر شدند و بعد تر "استیف" یکی از اعضای برجستۀ دیگر سیا به قافلۀ آنان پیوست ؛ اما انگلیس ها تا زمان سقوط کابل بوسیلۀ امریکایی ها  از خود تحرک استخباراتی و نظامی در این جنگ نشان ندادند .  تنها بعد از سقوط کابل یک گروۀ نظامی کوچک انگلیس در کنار نیرو های امریکایی ها در بگرام ظاهر شدند و حتا گفته می شود که فرود امدن نیرو های انگلیسی به میدان بگرام بی خبر از نیرو های امریکایی صورت گرفت . بعد تر نیرو های انگلیس بعد از سقوط طالبان در کنار نیرو های 18 هزار نفری از 22 کشور ناتو بارزتر بود .  برای اولین بار نقش نیرو های انگلیسی بعد از 2006 در افغانستان بارز گردید که ناتو رهبری جنگ افغانستان را به عهده گرفت . نیرو های انگلیسی وارد هلمند شدند و اختلاف انگلیس با امریکا بعد از معاهدۀ نیروی های انگلیسی با انجنیر محمد داوود در موسی قلعۀ هلمند افزایش یافت . این زمانی صورت گرفت که امریکایی ها قصد جابجایی نیرو های بیشتر را در افغانستان داشتند .

انگلیس ها با توجه به تجربۀ گذشته ییکه در جنگ های فرسایشی با افغان ها داشتند ، تلاش کردند تا راۀ میانه را برای مذاکره با طالبان باز نمایند . از اینکه انگلیس ها احساسات امریکایی ها را درک میکردند ، کوشش کردند تا در خفا روابطی را با طالبان برقرار نمایند . دو انگلیسی به نام های "مایکل" و "ماروین" روابطی را با طالبان برقرار نموده و برای  کست اعتماد بیشتر آنان به ارسال وسایل مخابراتی و چیز های دیگری برای آنان آغاز نمود که این عمل آنان خشم دولت کابل را بر انگیخت و این دو تن از افغانسان اخراج گردیدند .

این برخورد انگلیس ها در رابطه با طالبان در جنگ افغانسان ریشه در استراتیژی مختلف هر دو کشور دارد . امریکا در افغانستان استراتیژی منطقه یی و فرامنطقه یی داشته و رویایی سیطره بر کشور های آسیای میانه و راهیابی به ذخیرۀ سرشار نفتی بحیرۀ خزر را تا آنسوی ترکستان شرقی در سر می پرود  . در حالیکه انگلیس ها بیشتر تمایل به تامین سیطره و حفظ منافع در افغانستان و پاکستان هستند . از همین رو انگلیس ها بیشتر به صلح با طالبان به گونه یی بدون قید و شرط فکر میکنند و به  خواست های امریکا مبنی بر شرایطی مانند پذیرش قانون اساسی و بریدن طالبان از القاعده چندان وقعی نگذاشته و در  این زمینه سکوت را در پیش گرفته اند . انگلیس ها در قبال جنگ افغانستان بیشترتاکتیکی می اندیشند تا استراتیژیکی ؛ زیرا در رقابت با امریکا خود را قربانی امریکا به حساب آورده و چندان منافع دراز مدت خود را پیرامون جنگ دراز مدت در افغانستان نمی بینند . تلاش های صلح جویانۀ انگلیس با طالبان ریشه در این رویکرد دارد  . این رویکرد انگلیس ها ، امریکایی ها نوعی نگرانی را در مقامات امریکایی بوچود آورده است . چنانکه امریکایی ها با بیرون کردن نیرو های انگلیس از سنگین جای آنان را پر نمودند . این در حالی صورت گرفت که انگلیس ها تمایلی به ترک سنگین و رفتن به قندهار را نداشتند . از سویی هم نبود بودیجه برای جنگ افغانستان ومعاملۀ مخفی نظامیان انگلیس با گروههای مخالف برای سود جویی از مواد مخدر در موجی از ملاقات ها و سازش های پنهان تا ترک ولسوالی ها برای طالبان ، شک و تردید ها را در مقام های امریکایی بوجود آورده است . بویژه سناریوی مذاکره با طالبان زیر نام مولوی اختر در پوشش یک دوکاندار عادی کویتۀ پاکستان  که بوسیلۀ  استخبارات انگلیس سازماندهی شده بود ، به گونه یی امریکایی ها را خجل گردانیده است .  رقابت های زیرکانه و مرموز امریکا و انگلیس در افغانستان ادامه دارد . دیده شود که نخ این بازی تا کجا ها تار خواهد دواند و آیا سرانجام یکی یا هر دو به کعبۀ مقصود خواهند رسید یا این که هر دو رهسپار ترکستان شد .  یا بالاخره در پایان این باهمی و در ضن رقابت مرموز و پتهان سرگشته و پشیمان گردیده و راههای جدا جدا را خواهند پیمود .

 

منابع و ماخذ :

 

1 - بشیر سخاورز ، در چنبرۀ بازی بزرگ ، 8 صبح ، شمارۀ 1091 ، 22 فبروری

؛  ایری لیوت و وینسنت ایری ، ریتریت اند دیسترکشن اف بریتیش آرمی ، جنوری ، 1842 ؛  آلن چارلز ، سولجر صاحب ، اباکیوس ، 2001 ؛  سل لیدی ، دیس استر ان افغانستان ،  لندن ، 1843 ؛  لی موهن ، لایف اف ده امیر دوست محمد خان اف کابل ، لندن ، 1846 ؛  واللر حان اچ ، بیوند ده خیبر پاس ، رندوم هاوس ، نیویارک ، 2002 ؛  هوغتن جان ، ویت ده گورکس ان افغانستان ، لندن ،  1850

2 - بشیر سخاورز، کشته شدن میر مسحدی خان و امین الله لوگری و فقدان رهبری ، 8 صبح ، شمارۀ 1088 ، 14 فبروری

3 -  توطیه برای تحزیۀ افغانستان ویسا ،  شمارۀ 1423 ، 28 فبروری

4 -  خدمتگار ، شمارۀ 286 ، 28 فبروری

5 - خدمگار ، شمارۀ 285، 26 فبروری

6 - معمر القذافی ، مردی از جهنم ، افغان جرگه ، شمارۀ 331 ، 26 فبروری

            7 - افغان جرگه ، شمارۀ 314 ، 30 جنوری

8 - خدمتگار ، شمارۀ 267 ، اول فبروری

8 - خدمتگار ، شمارۀ 276 ، 12 فبروری

9 - ماندگار، شما رۀ  335 ، 31 می

10 - په افغانستان کی ام – 16 او سی آی ای سره شکر په شکر دی  ، ویسا ، شمارۀ 1421 ، 26 فبروری

11 - ماندگار ، شمارۀ 520 ف 28 فبروری

12 -  افغان جرگه ، شمارۀ 331 ، 26 فبروری


March 20th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات